پارت ۳۱ دشت باز
لحظه ای قشنگ بود
هردوشون به هم نگاه کردن ولی انگار هیچی براشون مهم نبود لحظه ای که ات حس کرد یونگی داره محو میشه
ات : یونگی ! چی نه نه نه نباید بری ( گریه
ات سریع صورت یونگی رو گرفت
یونگی: یه روز میبینمت فرشته
ت : تو نباید بری من بهت احتیاج دارم یونگی نرو نه ( گریه
ولی یونگی با لبخندی محو شد
و. ات با صورت گریون کت یونگی رو تو دستش گرفت و چنان گریه میکرد که همه میگفتن چش شده کت یونگی رو تو بقل کشید
ات : دیگه خودمو نمیبخشم نه اصلا ) گریه
ات حدود ۵ ساعت تو دفترش یه گوشه نشسته بود و کت یونگی رو بقل کرد بود پلیس ها هم داشتن اوضاع رو برای میکردن و پرستاران کمک میکردن جیهوپ سوار برانکارد بشه
و ات همچنان تو شک بود
پلیس: خانم. خانم. خانم ( این دفعه به شونه ات زد
ات سرش رو بلند کرد و پلیس رو دید
پلیس : میشه توضیح بدین چه اتفاقی افتاده و ( نگاهش به کت یونگی افتاد )
ات شروع کرد گریه کردن
پلیس : لطفا ارامش خودتون رو حفظ کنید
ولی ات همچنان گریه میکرد و دستش رو روی زمین میکوبید و جیغ میزد
انقدر زد تا دستش خون اومد
پلیس : پرستار پرستار
پرستار : خانم چیکار کردین وای خدای من
پرستار دست ات رو گرفت و پانسمان کرد
پلیس : شاید وضعیت خوبی نباشید ولی لطفا یکشنبه روز تعطیل به ایستگاه پلیس بخش بازرسی بیاین و ویدیو های دوربین هارو برامون ارسال کنید
ات سری تکان داد و یهو سرش سیاهی رفت
ات : یونگی. ( زمزمه )
ولی ات دیگه چیزی درست نمیفهمید کسی نمیدونست تو بیهوشی خودش چی میدید که لبخند میزد
ویو خواب
وقتی چشمام رو باز کردم چشمم به دشت بزرگی افتاد عین دشت تو خوابم بود فقط کن مه گرفته بود
شروع کردم راه رفتن تا به روشنایی عظیمی رسیدم چشم سرم درد وحشتناکی گرفت
نور : به من نگاه نکن چشم تو قدرت دیدن منو نداره
ات : تو کی هستی
نور : به نظرت کی ام
ات : نمیدونم
نور : اون کسی که یونگی رو ازت گرفت
ات : چرا اینکارو کردییی چراا( بغض)
نور: چون اون به من خیانت کرد
ات: اون پسر خوبیه دروغ نگو
نور: درسته فرشته س منو عبادت کرده و کلی بهم وفاداره ولی اون عاشق ابلیس شد که براش خطرناک بود قبل از اینکه بهش آسیب برسونه بهش گفتم سمت دروازه مردگان نره یونگی فرشته عشقه و اون ابلیس آسیب رسوند و من قبلا بهش گفته بودم اونو از بهشت بیرون کردم و گفتم اگر عاشق کسی شدی فقط .میتونی توی یه موقعیت زمان باهاش باشی ولی ابلیس حمله کرد و تو به زمان اینده فرستاد و نباید تورو میدید چون فقط در یک زمان میشه عاشق شد و اون تورو نگاه کرد و الان هم نزدیکی دروازه فرشتگان مرده است
ات. : یعنی اون سلنا ابلیس بود ( ترس ) یونگی یو گفتی کجاس
نور : دروازه فرشتگان مرده
ات : اون مرده ؟
میخوام خمارییی بزارمتون
هردوشون به هم نگاه کردن ولی انگار هیچی براشون مهم نبود لحظه ای که ات حس کرد یونگی داره محو میشه
ات : یونگی ! چی نه نه نه نباید بری ( گریه
ات سریع صورت یونگی رو گرفت
یونگی: یه روز میبینمت فرشته
ت : تو نباید بری من بهت احتیاج دارم یونگی نرو نه ( گریه
ولی یونگی با لبخندی محو شد
و. ات با صورت گریون کت یونگی رو تو دستش گرفت و چنان گریه میکرد که همه میگفتن چش شده کت یونگی رو تو بقل کشید
ات : دیگه خودمو نمیبخشم نه اصلا ) گریه
ات حدود ۵ ساعت تو دفترش یه گوشه نشسته بود و کت یونگی رو بقل کرد بود پلیس ها هم داشتن اوضاع رو برای میکردن و پرستاران کمک میکردن جیهوپ سوار برانکارد بشه
و ات همچنان تو شک بود
پلیس: خانم. خانم. خانم ( این دفعه به شونه ات زد
ات سرش رو بلند کرد و پلیس رو دید
پلیس : میشه توضیح بدین چه اتفاقی افتاده و ( نگاهش به کت یونگی افتاد )
ات شروع کرد گریه کردن
پلیس : لطفا ارامش خودتون رو حفظ کنید
ولی ات همچنان گریه میکرد و دستش رو روی زمین میکوبید و جیغ میزد
انقدر زد تا دستش خون اومد
پلیس : پرستار پرستار
پرستار : خانم چیکار کردین وای خدای من
پرستار دست ات رو گرفت و پانسمان کرد
پلیس : شاید وضعیت خوبی نباشید ولی لطفا یکشنبه روز تعطیل به ایستگاه پلیس بخش بازرسی بیاین و ویدیو های دوربین هارو برامون ارسال کنید
ات سری تکان داد و یهو سرش سیاهی رفت
ات : یونگی. ( زمزمه )
ولی ات دیگه چیزی درست نمیفهمید کسی نمیدونست تو بیهوشی خودش چی میدید که لبخند میزد
ویو خواب
وقتی چشمام رو باز کردم چشمم به دشت بزرگی افتاد عین دشت تو خوابم بود فقط کن مه گرفته بود
شروع کردم راه رفتن تا به روشنایی عظیمی رسیدم چشم سرم درد وحشتناکی گرفت
نور : به من نگاه نکن چشم تو قدرت دیدن منو نداره
ات : تو کی هستی
نور : به نظرت کی ام
ات : نمیدونم
نور : اون کسی که یونگی رو ازت گرفت
ات : چرا اینکارو کردییی چراا( بغض)
نور: چون اون به من خیانت کرد
ات: اون پسر خوبیه دروغ نگو
نور: درسته فرشته س منو عبادت کرده و کلی بهم وفاداره ولی اون عاشق ابلیس شد که براش خطرناک بود قبل از اینکه بهش آسیب برسونه بهش گفتم سمت دروازه مردگان نره یونگی فرشته عشقه و اون ابلیس آسیب رسوند و من قبلا بهش گفته بودم اونو از بهشت بیرون کردم و گفتم اگر عاشق کسی شدی فقط .میتونی توی یه موقعیت زمان باهاش باشی ولی ابلیس حمله کرد و تو به زمان اینده فرستاد و نباید تورو میدید چون فقط در یک زمان میشه عاشق شد و اون تورو نگاه کرد و الان هم نزدیکی دروازه فرشتگان مرده است
ات. : یعنی اون سلنا ابلیس بود ( ترس ) یونگی یو گفتی کجاس
نور : دروازه فرشتگان مرده
ات : اون مرده ؟
میخوام خمارییی بزارمتون
- ۴.۴k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط